سلام یعنی خداحافظ

ساخت وبلاگ
انگار کیسه های سنگین سیمان را روی قلبم گذاشته اند چقدر حجم این غم سنگین است دیروز به خودم مدام میگفتم قوی باش تو میتوانی بعد اشکی از گوشه چشمم غلت میخورد و میگفت نه...ویترین مغازه ها را نگاه میکردم تا حواسم پرت شود اما باز با گوشه شال سرم اشکهایم را پاک میکردم...من با همه ی درد جهان ساختم اما با درد تو هر ثانیه در حال نبردم...میدانی بعد تو انچه که باعث رنجش من شده نامهربانی هایست که دیدم...چهره هایی بود که دیدم ...نزدیکانی که با وجود تو مهربان و بی تو نامهربانند...من همیشه سر سفره کنار تو مینشیتم بیرون که میرفتیم گوشه چادر تو را میگرفتم میخوابیدم سرم را روی بالشت تو میگذاشتم لباست را میبوییدم ارام میشدم حالا خیلی غریبم مادر  نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ساعت 10:13 توسط سمیرا| سلام یعنی خداحافظ...
ما را در سایت سلام یعنی خداحافظ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zemestan85o بازدید : 89 تاريخ : شنبه 5 شهريور 1401 ساعت: 0:16